شمال

دلم از آدما گرفته! خوش بودن به چه قیمتی! به قیمت اینکه بچه ی سه ساله را مجبور کنی قلیان بکشد چون با مزه ست ؟ یا تا ساعت 5 بعدازظهر کباب درست کردن و لفتش بدی بدون این که فکر کنی بچه ها طاقت گرسنگی را ندارند ؟ یا اجازه بدی دختر 8 ساله ت قلیان بکشد ؟ یا شیشه مشروب مردم رو از تو آشغالاشون برداری بزاری رو شومینه بهش افتخار کنی ؟ اگر به این جور آدمها می گویند خوش سفر و به من که چارچوب زندگیم مشخصه و نگرانم و غر می زنم خوش سفر نیستم بزار نباشم . خدارو شکر که نیستم .

یکی می گفت اگه ماهی 2 میلیون درآمد داشتم همه ش شمال بودم ، میگشتم ، می رفتم دریا (با لباس و بیخیال سالم سازی سواحل ) ، هر روزم کباب ! یعنی این ها کافیه ؟ دریا ، زن ، عشق و حال ، قلیان ، سیگار (به صورت آتیش به آتیش) ، مشروب و کباب ؟ خدایا تو ما را برای اینها آفریدی ... ؟

غیرقانونی

سلام

اسم وبلاگ من ذوب شده است. این اسم را یک سال پیش تحت تاثیر آخرین داستانی که خوانده بودم انتخاب کردم. ذوب شده اثر عباس معروفی . اگر می خواهید نوشته های قبلی من را بخوانید می توانید به همین آدرس در بلاگفا مراجعه کنید.

دوبس ! پیوندها ! اگر احیانا به احتمال 2/. درصد سراغ وبلاگ قبلی من رفتید به بن بست می خورید. این وبلاگ به علت زیر پا گذاشتن قانون بسته شده . پس من قانون شکنم ! بر وزن بت شکن ! بعدها خواهید دید نوشته های من چقدر غیرقانونی خواهد بود ... کاش واقعا غیرقانونی بود ... کاش ...